سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شب یخی....
 RSS  : Atom :خانه :: ارتباط با من : پروفایل : پارسی بلاگ
بسا یک خوردن که مانع شود لذّت از خوردنیها را بردن . [نهج البلاغه]
  • تعداد بازدیدهای وبلاگ
  • - کل بازدیدها: 5986 بازدید
    - امروز: 4 بازدید
    - دیروز: 0 بازدید

  • درباره من
  • شب یخی....
    فاطیما حقیقی
    وبلاگ یه دختر خیلی بانمک و بامزه

  • لوگوی وبلاگ
  • شب یخی....

  • اشتراک
  •  

  • دسته بندی یادداشت ها
  • طنز .

  • آرشیو مطالب
  • آذر 1387

    ? حقایق جالبی از زندگی...
  • فاطیما حقیقی جمعه 87/11/11 ساعت 2:3 عصر
  • یکی بود یکی نبود
    غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .
    یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :
    عزیزم چند روزه مادر بزرگت موبایلش رو جواب نمیده .
    هرچی اس ام اس هم براش میزنم باز جواب نمیده .
    آنلاین هم نشده چند روزه . نگرانشم . چند تا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره .
    شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم .
    قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس
    مهربون بریم دیزین اسکی .
    مادرش گفت : یا با زبون خوش میری . یا میدمت دست داداشت گوریل انگوری لهت کنه .
    شنل قرمزی گفت : حیف که بهشت زیر پاتونه . باشه میرم .
    مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بیان. می خوان ازت خواستگاری کنن واسه پسرشون .
    شنل قرمزی گفت : من که گفتم از این پسر لوس دکتر خوشم نمیاد . یا رابین هود یا هیچ کس . فقط اون و می خوام .
    شنل قرمزی با پژوی ??? آلبالوئی که تازه خریده از خونه خارج میشه . بین راه حنا دختری در مزرعه رو میبینه .
    شنل‌: حنا کجا میری
    حنا : وقت آرایشگاه دارم . امشب یوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن .
    شنل : ای نا کس حالا تنها میپری دیگه !!!
    حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی .
    بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران میشه . بچه ها شاکی شدن دعوتت نکردن
    شنل : حتما اون دختره ایکبری سیندرلا هم هست
    حنا : آره با لوک خوشانس میان .
    شنل : برو دختره ............ ......... ......... ......... ....
    ( به علت به کار بردن الفاظ رکیک غیر قابل پخش بود )
    شنل قرمزی یه تیک آف میده و به راهش ادامه میده . پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره !!!
    ماشینا جلوش نگه میداشتن اما به توافق نمی رسیدن و می رفتن .
    میره جلو سوارش میکنه .
    شنل : تو که دختر خوبی بودی نل !!!
    نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه . با اون مرتیکه ...... راه افتادیم دنبال ننه فلان فلان شدمون .
    شنل : اون که هاج زنبور عسل بود .
    نل : حالا گیر نده . وسط راه بابا بزرگمون چشمش خورد به مادر پرین رفت گرفتش .
    این دختره پرین هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بیرون . زندگی هم که خرج داره . نمیشه گشنه موند .
    شنل قرمزی : نگاه کن اون رابین هود نیست کیف اون زن رو قاپید .
    نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی چند ساله زده تو کاره کیف قاپی . جان کوچولو و بقیه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند میکنن .
    شنل قرمزی : عجب !!!!!!!!!!!!
    نل : اون دوتا رو هم ببین پت و مت هستن . سر چها راه دارن شیشه ماشین پاک می کنن .
    دخترک کبریت فروش هم چهار راه پائینی داره آدامس میفروشه .
    شنل قرمزی : چرا بچه ها به این حال و روز افتادن ‌
    نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتیول شد . بچه مایه دار شدی . بقیه همه بد بخت شدن .
    بچه های این دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چیه . شخصیتهای محبوبشون شدن دیجیمون ها دیگه با حنا و نل و یوگی و .... خانواده دکتر ارنست حال نمی کنن .
    ما هم مجبوریم واسه گذران زندگی این کارا رو بکنیم.
    آخه این چه زندگی ای.



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات دیگران ( )


    ? لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    حقایق جالبی از زندگی...
    یک مطلب علمی
    عید قربان
    روحیه....
    پیامک های قدیمی اما زیبا
    [عناوین آرشیوشده]

    Desigened By Parsiblog.com